شش ماه از حضورم در محل کار جدید میگذرد. صبحها زود از خواب بیدار میشوم و تقریبا یک ساعت در راهم تا به محل کار برسم. ساعت کاری ما ۹ صبح تا ۶بعد از ظهر است. در بهترین حالت یک ساعت و نیم در راه برگشت و ترافیک هستم. کارکردن یعنی کلی خستگی. البته جدای از اتفاقات و مسائلی که در ساعات کار پیش میآید.
وقتی قبول کنی که کارمند تمام وقت باشی یعنی اولویت اول باید کار باشد. یعنی همه ابعاد زندگی را باید با کار هماهنگ کنی. تا جایی که دلت برای خانهات تنگ میشود. دلت برای شب بیدار ماندن بدون دغدغه ای برای فردا ، دلت تنگ میشود. یاد روزهایی میافتی که آخر سال بی دغدغه دل به خیابان میزدی و عکس میگرفتی و وقتی کارمند تمام وقت باشی، باید در هر حالتی سرکار باشی . باید تلاش کنی تا با هر ترفندی محیط کار را برای خودت دلچسب کنی.
این روزهای آخر سال ، این روزهای کشدار آخر سال…