این تصویر برای من پایان یک مسیر است.
پنج ماه پیش وقتی کار را شروع کردم خوشحال و ذوق زده بودم. بعد از ۸ ماه اپلای کردن مداوم به شغل دلخواه رسیده بودم. امروز دوباره در آستانه ی تغییرم. در سایه ی جنگ روسیه اوکراین خیلی از شرکت ها تعدیل نیرو کردند و من هم مجبور به دوباره اپلای کردن شدم.
فکر می کردم آفر گرفتن و امضای قرارداد در این زمان کم خیلی خوشحالم کند، اما نکرد. من خسته از تغییر و در پی ثباتم اما شرایط این امکان را به من نمیدهد و هر روز پروندهی جدیدی باز میشود.
کار جدید یعنی همکاران جدید، محیط جدید، مسیر جدید، دوباره اکانت ساختن، دوباره وارد دورهی آزمایشی شدن، دوباره چالش برای فهم ابعاد مختلف، دوباره لمس استرسها و چالشها و پیدا کردن راهی برای کنترل آن.
حسم؟ بسیار خسته ، غمگین و منتظر رسیدن اولین روز کار جدید.
جسته و گریخته: روایت سیزدهم