از سمت رودهن که وارد تهران میشوی فضایی خاکستری با برجهای بلند میبینی، ساختمانهای نیمهکاره و جرثقیلهایی که همهجا هستند. ترافیک و صدای بوق اتومبیلها… از موزهها، گالریها، مردم، سینماها، تاتر شهر، کافه و… اثری نیست. انگار این شهر بویی از زندگی نبرده است، انگار این شهر نه گذشته دارد و نه حال. تهران، حافظه ندارد. شهری پر از خاطره اما هیچگاه امانتدار خوبی نبوده است. شهری که پیوسته در حال تخریب و ساخت است. هر شهروندی شهر را با خاطرهها، خیابانها و نشانههایی میبیند که زندگی او با آن عجین شده است؛ اما تهران را نمیشود با نگاه صادق هدایت قدم زد، خانهاش مهدکودک شده و کافهنشینیهایش در ازدحام دود و صدا در خیابان جمهوری گمشده است. تاتر شهر در پس نردههای زیرگذر چهارراه ولیعصر زندانی است و مردم بر پلههای زیرگذر محو میشوند تا خاطرات این تقاطع در یادشان کمرنگ شود. خانه تاریخی ماوثاله واقع در خیابان جمهوری کوچه جمالی که از حیاط کافهرستوران نادری قابلرؤیت بود جهت ساخت پاساژ تخریب شد. سینما ارم در تقاطع خیابان جمهوری و لالهزار در فروردین ۹۴ جهت ساخت پاساژ تخریب شد. ساختمان ایران اسکرین برای ساخت پاساژ تخریب شد.
تهران تخریب شد.
تهران پاساژ شد.
میان شوک این دو جمله میخواهم بدانم چه کسی تصمیم میگیرد که تصویر شهر و معنایش بدین سو برود و اینگونه تغییر کند؟ این تغییر بر چه اساسی صورت میگیرد؟ چرا صورت میگیرد؟ آیا طبقه خاصی تصویر شهر را شکل و تغییر میدهد؟ مردم چرا و چگونه با این تغییرات سازگار میشوند؟ حق انتخابی دارند؟ بهجز قدرت و پول و سود عامل تأثیرگذار دیگری وجود دارد؟ آیا مالها را باید بهعنوان یکی از نیازهای تهران پذیرفت؟ آیا باید به ساخت مال اعتبار بخشید؟
محله پیامبر مرکزی و کوروش مال (اپیزود اول)
قبل از احداث اتوبان حکیم و ستاری، خیابان پیامبر از خیابان اشرفی اصفهانی شروع و به جنتآباد ختم میشد. احداث اتوبانها این خیابان را سه قسمت کرد؛ پیامبر شرقی، مرکزی و پیامبر. خیابان پیامبر شرقی در قسمت جنوبی اتوبان حکیم و پیامبر مرکزی و پیامبر در قسمت شمال قرارگرفته است. من در ضلع جنوب این اتوبان زندگی میکنم؛ تقاطع خیابان بهنام و پیامبر شرقی. پل عابر پیادهای خیابان بهنام را به سمت شمالی اتوبان متصل میکند. آخرین پلههای پل عابر پیاده را پایین آمدم. سه برج نیمهکاره و بلند نگاهم را به آسمان هدایت کرد. جرثقیلها فاتح آسمان بودند. در ابتدای خیابان از سمت شرق به غرب، در سمت راست بانک و یک مرکز خرید محلی دیده میشود و در سمت چپ هم بانک پاسارگاد، مسجد و مرکز خرید نور. بهعبارتدیگر خیابان پیامبر مرکزی از هر دو طرف محدود به مرکز خرید شده است. این خیابان یک محله نسبتاً کامل است. مغازههای متفاوت، مجتمعهای مسکونی، خانههای مسکونی، چندین مغازه مشاور املاک، عطاری، مکانیکی، گلفروشی، شعبهٔ اداره تأمین اجتماعی غرب تهران در آن هست.
نگاهم به جلو بود و نماد کورش را میدیدم که بر دوش خیابان نشسته و به محله نظر دارد. به سمت مقابل خیابان خیره شدم چند جرثقیل زرد پشت سر هم در آسمان و مردم با خیال راحت در صف خرید میوه هستند. به مغازههایی نگاه میکنم که تا چندی پیش میوهفروشی و املاک بودند و امروز آبمیوهفروشی و فست فود. پایم چند بار پیچ میخورد، سرم را پایین میاندازم تا حواسم به چالهها و ناهمواریهای پیادهرو باشد. با صدای بوق ممتد اتومبیلها به خودم میآیم که برای پیچیدن در یک خیابان دچار مشکل شدهاند. تازه متوجه ترافیک شدم؛ خیابان پیامبر از نیمه به علت خروجی پارکینگ کورش، یکطرفه است و ناآَشنایان به محله دچار اشتباه میشوند، خلاف میآیند و یا قصد پارک کردن در خیابان جلوی پارکینگ را دارند که با اعتراض مأموران حراست که با یونیفرمهای سرمهای و نماد کوروش و بیسیم در دست قابلتشخیصاند، مواجه میشوند. چشمانم ساختمانهای نیمهکاره و در حال تخریب میبیند. نشانههای زندگی و محله مسکونی میبیند: پنجرههایی با پردههای رنگین و تزیینشده با گلدان و بندرخت، خانه سالمندان و…چشمانم زندگی و مرگ مدام میبیند. به انتهای خیابان رسیدم. خانههایی دو، سهطبقه مقابل کوروش هستند. بوی ناخوشایندی به مشامم میرسد. بوی تخریب خانههای کم طبقه با متراژ بالا، بوی استیصال از سروصدای کورش که با هفتطبقه پارکینگ در دل محله ریشه دوانده است و این تصاویر دنیای نئولیبرالی است، دنیایی که بافت محله را بهمنظور تجاریسازی دائماً تغییر میدهد. در مصاحبه با شهردار منطقه ۵ از پیامدهای کورش مال بر زندگی ساکنین محله پرسیدم و او گفت: «اشکال ازاینجا به وجود آمده که ایشون برخلاف سایر پاساژسازها و مجتمع سازها تخصصهای دیگر هم در بحث بیزنس داشته، بازاریابی خوبی انجام داده، خدمات خوبی ارائه داده، نوع خدمات، کیفیت خدمات، اینکه چه کاربریهایی را کنار هم چیدن اینجا، باعث شده بیش از ظرفیت متداولش استقبال بشه ازش. اینهمه پاساژ داریم در سطح شهر تهران، چرا این ترافیک اونجا به وجود نمیاد؟ به خاطر اینکه بر اساس ضوابط پیشبینیشده بوده که در روز برای هر مغازهای مثلاً ۲۰ نفر مراجعه کنند الآن دویست نفر مراجعه میکنند. سینماهای ما در سطح شهر خالی است. حتی یه روز مجانی هم مردم رو نمیتونیم بفرستیم سینما، اینجا شما سانس ۱۲ تا ۲ نصفهشب پنجشنبهشبها خانوادهها میان»
پرچمهای به اهتزاز درآمده، همهمه، صدای خنده و صحبت و دعوا و فریادهای دربست دربست گفتن رانندگان تاکسی و مجسمههای آهنی نشان از دربهای ورودی کوروش مال دارد. هر پدیدهای الزامات مخصوص به خودش را میسازد. پیشتر شاید برای رسیدن به کورش مال سختیهای بسیاری بود اما به دلیل تقاضای بسیار نهتنها تاکسیهای دربست بلکه تاکسیهای شهری «ستاری کورش» نیز از آریاشهر به راه افتادند. کورش چهار درب ورودی دارد؛ سه درب از طرف خیابان پیامبر مرکزی و اتوبان ستاری و درب دیگر در قسمت شمالی و جنب ورودی پارکینگ. کارکنان خدماتی کوروش با یونیفرمهای آبی و طوسی و نماد ثبتشده کوروش بر آن با جارو و خاکانداز، مرتباً در حال تمیز کردن ورودیها هستند. از میان تبلیغها و ماشینهایی که بهعنوان جایزه کنار درب گذاشتند میگذرم، پلهها را بالا میروم و در شیشهای خودکار باز میشود و باد خنکی بر صورتم میخورد. با فضایی وسیع روبهرو میشوم. ازدحام و همهمه بسیار است. جلوتر میروم و چنددقیقهای به فضا نگاه میکنم. به طبقات پایین و بالا، به مردمی که راه میروند، حرف میزنند، دعوا میکنند، میخندند، سلفی میاندازند و چشمانشان از یک مغازه و شیء به مغازه و شیء دیگری میرود. هر سمتی را که نگاه میکنم تبلیغ هست. هرجایی که نگاه میکنی تصویری برای تبلیغ هست.
اپیزود دوم: طبقه سوم-دفتر دکتر پدرام، مدیر تبلیغات
در دفتر سینما منتظر نشستم. خانمی که به نظر میرسد کارشناس فروش باشد، شرایط اجاره و فروش را برای دختر و پسر جوانی توضیح میدهد. «بستگی داره استند را در کدام طبقه بخوای؟ طبقات پایین گرونتر و طبقات بالایی ارزونتر هست. حدوداً ماهی ۱۵ میلیون تومن اجاره استند طبقه ششم میشه اگر جای خالی باشه. باید چک کنم.» دختر و پسر جوان شوکه میشوند و میپرسند: «یعنی خرید مغازه ارزانتر از اجاره استند میشود؟» خانم جوان تائید میکند: بله و توضیح میدهد که سود و فروش استندها بیشتر است. توسط مدیر دفتر دکتر پدرام به دفتر او راهنمایی میشوم. وارد اتاق بزرگ و روشنی میشوم. دو میز و صندلی مدیریتی در آن قرار دارد. خودم را معرفی میکنم؛ و با او در مورد تصویر شهر تهران و اینکه آیا «مال» از نشانههای شهر تهران است به گفتوگو مینشینم.
من: برای شما تهران کجاست؟ منظورم اینه که من به شما میگم پاریس شما تو ذهنتون میاد برج ایفل یا اون کافه که با فلانی رفتیم…
دکتر پدرام: حالا…پایتخت ایران…
من: نه…مثلاً به پاریس میگن the city of lights، نشانه تهران چیه؟ و نماد تهران چیه؟ وقتی میگن تهران چی میاد تو ذهنتون؟
دکتر پدرام: هم رشتهکوههای البرز میاد، هم عظمت و بزرگی، حالا نماد خاصی، برج میلاد رو خیلی نماد تهران نمیدونم ولی بیشتر اون وسعت و در دامنه کوههای البرز بودنش بهعنوان نماد حس میشه.
من: شما اگر دوستانتون، شرکای تجاری بیان تهران که تهران رو تا حالا ندیده باشن چطوری تهران رو نشونش میدید؟ چه تصویری براش میسازید؟
دکتر پدرام: تصویر رو میشه از قدیم شروع کرد و به جدید آورد. از کاخها و موزهها میشه شروع کرد و کمکم به نمادهای جدیدتر که این نمادهای جدیدتر میتونه هم برج میلاد باشه یا فضاهای گردشگری که وجود داره حالا اونم باز نمادهای جدید و قدیم میشه براش تعریف کرد.
من: کوروش مال رو نشونش نمیدید؟
دکتر پدرام: معمولاً کسانی که خارج از ایران میایند بهعنوان یک بخش چرا…افرادی اومدند، چون در خود کورش هم ما مهمونهایی داشتیم که اومدند با رویکرد اینکه بخواهند فضاهای سرمایهگذاری در ایران را ببینند مالها رو هم میان و کورش هم میتونه بهعنوان یک نماد حضور پیدا کنه. ولی بهعنوان اولویتهای اول نیست. آنها مالهای بزرگتر از کورش را دارند و فضای بزرگتر دیدند شاید باید جنبههای دیگری رو ببینند.
یاد مصاحبههایم با نادر رفتاری؛ مشاور پروژه کورش مال، میافتم. او تأکید داشت که کورش مال ایرانیزه شده است وگرنه هیچ جای دنیا فود کورت و شهربازی کنار هم نیست؛ و سؤالم را ادامه میدهم: پس بیشتر قسمتهای قدیمیتر شهر را نشان میدهید؟
دکتر پدرام: بههرحال باید یک گذاری از قدیم به جدید داشت دیگه. تاریخچه و پیشینهای که در تهران هست میتونه براشون جذابیت خاص داشته باشه.
من: نظر مردم محله، کسبه و…در مورد کورش برای شما مهمه؟ تأثیری داره رو کاری که شما میکنید یا نه؟
دکتر پدرام: به هر صورت چون بهعنوان همسایه هستند و بخشی از افرادی که اینجا کار میکنند برای اطراف اینجا هستند به هر صورت اینجا هم روی اطرافش تأثیر گذاشته ولی عاملی که بخواهد تعیینکننده هم باشه نیست ولی سعی میکنیم که رضایت نسبی آنها را تا حد امکان در مسیر رفتوآمد بتونه اتفاق بیفته.
من: به نظرتون چه تأثیری گذاشته روی زندگی مردم محله؟
دکتر پدرام: یه مقداری در خیابانهای اطراف اینجا خصوصاً روزهای تعطیل ترافیک ایجاد کرده ولی درمجموع بالاخره، اونایی که خیلی نزدیکن آسیب دیدن ولی درمجموع رونق کسبوکار را سبب شده. تا یک حدی در اطراف اینجا هم یکسری افراد تونستن شاغل بشن ولی چون بافت، بافت مسکونی هست نمیشه یک تأثیر ویژهای رو گفت. ترکیبی از جنبههای مثبت و منفی، خاکستری هست.
من: تا اونجایی که من از مردم محله شنیدم اینجا فرآیند خریدوفروش و رهن و اجاره و…داخل مجتمع انجام میشه
دکتر پدرام: بخشی از آن…بخشی هم از مالکین اینجا به معاملات ملکی اطراف میروند
من: من با معاملات ملکی صحبت میکردم. میگفتن ما با این مجتمع مشکلی نداریم فقط اینکه دیگه اجازه نمیدن …(میان حرفهایم میپرد)
دکتر پدرام: اره، چون اونا بورسبازی میکنن و یه جاهایی قیمتها را فراتر از اندازه خودش به خاطر سودهای خودشون واگذار میکردند ما هم به سمتی رفتیم که این اختیار بیاد دست خود مجموعه که اون بورسبازی اتفاق نیفته و اون قیمتها در روند منطقی واگذار بشه. چون وقتی قیمت بالا باشه، کاسبیش نمیچرخه، میده به نفر بعدی، نفر بعدی و یک گردش نامطلوب اتفاق میافتد ولی وقتی با یک قیمت متعادل و منطقی واگذار بشه خب در داخل مجموعه دفتر واگذاری و فروش هم داریم و متولی این کار هست بهتر انجام میده.
من: شهر مطلوب شما چه شهریه؟ دوست دارید شهرتون چطوری باشه؟ چطوری احساس راحتی میکنید؟ مدام به میان حرفم میپرد در کل دنیا؟ آهان، خصوصیتهاش؟…مثلاً من شهری رو دوست دارم بتونم تو پیادهروهاش راه برم و قدم بزنم و چای… تهران من دیگه پیادهرو نداره
دکتر پدرام: حالا دسترسیها…خب من اهل پیادهروی نیستم، وقتش هم ندارم. دسترسیهاش چه از باب بزرگراههاش، خطوط مترو، ترافیک کم داشته باشه که بشه راحت دسترسی داشت و نقاط گردشگری خوبی داشته باشه که افراد در زمانهایی که میخواهند برن وکیشن، حداقل داخل شهر هم محیطهای خوبی را برای این منظور داشته باشه. پیادهرو لزوماً نه…
من: چرا در این مال سینما هست؟
دکتر پدرام: تعریف مال اینه اصلاً. مال یعنی مجموعهای که …(به میان حرفهایش میپرم)
من: نه پالادیوم نداره
دکتر پدرام: اون مال نیست، یک مرکز خرید هست.
من: خب میشه تفاوت این دوتا رو به من بگید؟ تفاوت مال و مرکز خرید و پاساژ
دکتر پدرام: خب پاساژ در یک ورژن خیلی کوچیک مثل تندیس و عرضم به حضور شما قائم اونا رو بهش میگویند پاساژ که ترکیبی از یکسری واحدهای تجاری با متراژهای کم با راهروهای کم در مساحت کم شاید زیر ده هزار مترمربع باشه. ولی وقتی متراژ میاد بالای ده هزار متر و یک مجموعهای از واحدها در یک اشل بزرگتر با کاربریهای متنوعتر و با پارکینگ، باید پارکینگ طبقاتی داشته باشه، واحد تجاری داشته باشه، فودکورت داشته باشه، اینو بهش میگن یک مرکز خرید. مثل لاله پارک تبریز که یک مرکز خرید هست و حتی فضای بازی هم توش تعبیه شده. وقتی میای در فضای مال قرار میگیری تمام کاربریها میاد داخل این مجموعه از سالن سینما داره تا فود کورت داره تا شهربازی داره تا واحدهای تجاری داره تا پارکینگ داره …همه مایحتاج میاد کنار هم.
من: خب وقتی چنین تفاوتهایی وجود داره چرا برندهایی که تازه دارن وارد تهران میشن سراغ پالادیوم رو میگیرند؟
دکتر پدرام: به خاطر اینکه اونا سیاست درستی رو به کار بردند و اینجا سیاست غلط. اینجا واحدها رو فروختند در ابعاد کوچیک، برند در واحدهای ۲۰،۳۰،۵۰ ۱۵، متری نمیاد. اینجا اگر واحدها فروخته نشده بود میتونستیم به برند واگذار کنیم.
من: آهان، یعنی اینجا یک تعدادی از مغازهها فروخته شده،
دکتر پدرام: ۸۵،۹۰ درصد مغازههای اینجا فروخته شده و متراژهای کوچک. به همین خاطر دیگه برند نمیتونه به این فضا بیاد. ولی پالادیوم واحدهای تجاریش رو نفروخته و خیلی تعداد کمی فروخته. اختیار دارد و به برند واگذار کرده.
من: پس الآن کورش یکی از تعاریف مال رو نقض میکنه دیگه، چون مال محل چیدمان برندهای متفاوته
دکتر پدرام: از باب کیفی و نه از باب کمی. یعنی کیفیت واحدهای تجاری اینجا کیفیت پایینیه. چون حضور برندها توش کمرنگه.
من: از اول چنین نظری بوده؟ به خاطر جایگاه جغرافیایی؟
دکتر پدرام: اینجا اولین تجربه گروه صنعتی گلرنگ بوده و اطمینان نداشتند که یه همچین سرمایهای رو …به هر صورت ترجیح این بوده که خودش بتونه هزینه خودش رو دربیاره. بسازند، بفروشند، هزینه کنند. و این سیاست غلط رو داشتند.
با مدیر بازاریابی و مدیر امور بینالملل گروه صنعتی گلرنگ قبلتر مصاحبه داشتم. آنها از سرمایهگذاریهایشان روی حوزههای مختلف مثل گلرنگ خودرو میگفتند. نمایندگی فروش محصولات هوندا را داشتند و نگران بودند که آیا «گلرنگ خودرو» نام مناسبی است؟ و یا باید از قواعد مولتی برند پیروی کنند. وارد حوزههای مختلف میشوند و بختآزمایی میکنند. اگر نتیجه خوبی گرفتند همان روند را ادامه میدهند. در مصاحبه یادم هست که خبر از ساخت پردیسهای سینمایی بیشتر در تهران و دیگر شهرها دادند «ما در بخشهای مختلف سرمایهگذاری میکنیم. هلدینگ سرمایهگذاری و صنعتی هستیم. ما حدود دوازده هزار نفر پرسنل داریم، متوسط ماهی دو تومن حقوق میگیرن؛ یعنی مجموعه ما حدوداً ۲۴ میلیارد تومن داره حقوق میده. برای اینکه این چرخ بچرخه مجبوریم وارد حوزههای مختلف بشیم.»
من: پس نقض کردن نیست
دکتر پدرام: نقض نیست ولی همون بحث خاکستری هست دیگه. اگر اینجا مثل پالادیوم واحدهای تجاریش رو واگذار کرده بود، بهترین مال ایران بود. ولی نحوه واگذاریهاش و فروختنش خیلی با اون فاصله داره
من: مالهای جدید که ساخته میشوند و احتمالاً راهاندازی میشه بعدازاین کوروش رو زمین نمیزنه؟
دکتر پدرام: به خاطر اینکه پنجاه درصد درآمد سینماهای تهران در کورش هست و فکر نمیکنم مالی ساخته بشه با این تعداد سالن سینما. نوع طراحیش، نور طبیعی که میتونید بگیرید، مهم است. در پالادیوم نور طبیعی به این معنا صرفاً در فود کورت هست. به هر صورت بازار در حال تغییر هست. همانطور که یکزمانی قائم بود و بعد تندیس اومد حالا ارگ تجاری اومده این روند در بازار هست و در یک بازه ده، پونزده ساله این اثرات رو میذاره.
علی سرتیپی و امیر شهاب رضویان مدیران بخش سینمایی کوروش هستند. افتتاح کورش مال همزمان با اکران فیلم «شهر موشهای ۲» بود. فیلمی که علی سرتیپی تهیهکنندگی آن را بر عهده داشت. نوستالژی «شهر موشهای ۲» هزاران نفر را به کورش مال آورد و این اتفاق برای معرفی یک مرکز خرید چیزی شبیه به معجزه است. امیر شهاب رضویان معتقد بود که سینما به شکل تک سالن دیگر جواب نمیدهد و یا حداقل در ایران جواب نمیدهد. او در مصاحبهاش با من گفت: «سرمایه و سرمایهداری کمک کرده به توسعه سینما. مجموعه سینما دستش در دست ارباب سرمایه است اما در کنارش راههای گریزی هم پیدا میشود که سینما مستقل و نو شکل میگیرد. ولی اگر سرمایه نباشه و سینمای مبتنی بر سرمایه نباشه اون شکل نمیگیرد. سینما با تمام هنرها فرق میکند. سالن نمایش را سرمایهدار ساخته اما فیلم هنر و تجربه را نمایش میدهد.»
اپیزود سوم: پایان
اطلاعیهای روی دیوار مسجد نظرم را جلب کرد. لینک کانال هماندیشی ساکنان محله پیامبر و همچنین دعوت از مردم برای شرکت در جلسه آسیبشناسی کورش مال با حضور دکتر عباس وریج کاظمی و مهدی فتورهچی بود. تاریخ جلسه گذشته بود. با دو نفر از برگزارکنندگان این جلسه صحبت کردم. یک نفر از آنها در کوروش مال کار میکند و مدافع آن است و دیگری مخالف. هر دو از اینکه کورش مال باعث برگزاری جشنواره فیلم فجر در محلهشان شده است ذوقزدهاند اما تأکید میکنند که کوروش برای محله منفعت ندارد. پیامدهای منفیاش بیشتر است. به شوخی میپرسم اگر برای اهالی محله بلیت سینما نصف قیمت و یا بن تخفیف هایپراستار در نظر گرفته شود، خوبه؟. میخندد و خوشحال میشود و تائید میکند. کمی شوکه میشوم. همهی تغییرات به همین راحتی هضم میشود. جریان سرمایه میخزد، از هرکجا که قطعش کنی از جای دیگر سر برمیآورد، لذت مصرف ایجاد میکند و ساختاری را به وجود میآورد که همه احساسات، هنجارها و سبک زندگی را به خود جذب میکند. شاید داستان زندگی ما هم همانند شهر موشهاست. در گذر سالها و احاطه ساختار اقتصادی نئولیبرال، شهر موشها از یک فیلم کودکانه به ابزاری برای افتتاحیه یک مرکز خرید و شکستن رکورد گیشه تبدیل میشود. دستی که در آن سالها عروسکهای شهر موشها را به حرکت در میآورد دست هنرمند بود اما امروز دست سرمایه عروسکگردان ماجراست.