این تصویر برای من پایان یک مسیر است. پنج ماه پیش وقتی کار را شروع کردم خوشحال و ذوق زده بودم. بعد از ۸ ماه اپلای کردن مداوم به شغل دلخواه رسیده بودم. امروز دوباره در آستانه ی تغییرم. در
جستهوگریخته :روایت یازدهم

با خودم گفتم تیری در تاریکی است. زنگ بزنم آرایشگاه بپرسم آرایشگرم هست یا نه. احتمالش بود. ماه ربیعالاول است و عروسیهای بسیار. زنگ زدم و هماهنگ کردم. جلوی در آسانسور که رسیدم به این فکر کردم تا حالا نشده
آیا کسب و کار شما نیاز به تقویت دارد؟!

“ما درجا میزنیم و رقابت حاشیه امن ما را ازبین برده است.” جملاتی از این دست که این روزها از زبان بسیاری از مدیران عامل شنیده میشود مبین وجود کورهراهی در مسیر احیای اقتصادی است. به عنوان مثال این روند
Andrea Simon

آندریا سایمون، یک انسانشناس شرکتی است که متخصص همکاری با سازمانهایی است که خواست و یا نیاز به تغییر دارند. شرکت او (SAMC)، اتنوگرافی و تئوریها، روشها و ابزارهای انسانشناسی شرکتی را برای کسبوکارها و سازمانهای غیر انتفاعی به کار
جستهوگریخته:روایت دهم

خیلی وقت بود که با سایتش آشنا شده بودم، مقالاتش را میخواندم و حتی چندتاییاش را هم ترجمه کردم. دلم میخواست کتابش را داشته باشم. اما امکان خرید نبود. مصاحبهها و پادکستهایش را گوش میدادم و فکر میکردم کاش چنین
جستهوگریخته:روایتنهم

حاشیه پررنگتر از اصل بود. داستانهایی که هر روز به وجود میآمد خسته کننده شده بود. در همین حال و هوا مشاور منابع انسانی به شرکت آمد تا روابط بین دپارتمانها را بهبود ببخشد و ساختار سازمانی را بچیند. بچههای
خوردن سوپ با چنگال

گاهی اوقات ما آدمیان برای انجام وظایفمان از ابزارها یا روشهایی بهره میبریم که از رده خارج بوده و یا با اهداف واقعی ما مطابقت ندارند. این کار مثل خوردن یک کاسه سوپ با استفاده از چنگال است. چنگال ابزاری
جسته و گریخته: روایت هفتم

شش ماه از حضورم در محل کار جدید میگذرد. صبحها زود از خواب بیدار میشوم و تقریبا یک ساعت در راهم تا به محل کار برسم. ساعت کاری ما ۹ صبح تا ۶بعد از ظهر است. در بهترین حالت یک
چرا کسبوکار شما باید به گوش سپاری اجتماعی اهمیت دهد؟

اگر بخواهیم کل داستان را در یک جمله بیان کنیم میتوانیم بگوییم کسی که گوش سپاری اجتماعی را به کار نمیبندد بهمانند کسی است که با چشمانی بسته، استراتژی کسبوکار خود را ترسیم میکند. در این حالت شما بینشهای قابلاجرای
جسته و گریخته:روایت ششم

برای بار سوم کار عوض کردم. شاید آمار خوبی برای یکسال نباشد. اما نشد. هم آن مهندسان نخواستند و هم من. اما باز هم راهی پیدا کردم و دوباره آغاز کردم. شبها بوردیو می خوانم و روزها برای فروش محصولات