خیلی وقت بود که با سایتش آشنا شده بودم، مقالاتش را میخواندم و حتی چندتاییاش را هم ترجمه کردم. دلم میخواست کتابش را داشته باشم. اما امکان خرید نبود. مصاحبهها و پادکستهایش را گوش میدادم و فکر میکردم کاش چنین اشخاصی اینجا هم بودند تا کنارشان کار میکردم و یاد میگرفتم. دلم میخواست با او ارتباط بگیرم و حرف بزنم.
دیشب هرچقدر تلاش کردم، نتوانستم قطعههای پازل فکرم را کنار هم بگذارم تا یک تصویر حدودی ترسیم کنم. برایم واضح بود که این فکرها نیاز به نخ تسبیح دارد. یک نخ تسبیح انسانشناسانه!
تمام توانم را جمع کردم و با امین به Andrea Simonپیام دادیم و از من و شرایطمان در ایران گفتیم. حس خوبی نداشتم. اما خب…
امشب خیلی کوتاه و محترمانه پاسخ داد: «قطعا. دوست دارم کمک کنم»
چند باری جملاتش را خواندم. انسانشناسی از آن سوی مرزها به من اعتماد کرد و کتابش را فرستاد. حال بسیار خوب و آرامی دارم.